روایت فتح |
پدر در بستر بیماری بود کتابی به پسر داد و به او گفت برای پیدا کردن راه و رسم تجارت به این کتاب مراجعه کن.پسر چشمی به پدر گفت و کتاب را گرفت. گذشت و پدر فوت کرد ، پسر به رسم پدر به تجارت پرداخت. بعد از سالها در راه بازگشت از تجارتی که تمام اموال خود را در آن باخته بود به یاد کتاب پدر افتاد. کتاب را باز کرد و نام تمام شهر ها و اشخاصی که در تمام این سالها با آن ها تجارت کرده بود و اموالش را در این تجارت ها باخته بود دید، که پدر او را از این تجارت ها منع کرده بود و افسوس تمام لحظاتی را که این کتاب همراهش بود و او از آن استفاده نکرده بود را میخورد....
نظرات شما عزیزان: [ 27 / 6برچسب:کتاب, ] [ 5 PM ] [ ایوب ]
[
|
|
[ طراحی : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |